شما باید بروید و خودتان را دوست دارم: چگونه من آمد به من قدرت خود به عنوان یک زن مجرد
من شده اند luckiest در عشق و طبیعت حساس همیشه می خواهد من آن را شخصا. در حالی که زندگی را از طریق دوره های دشوار از زندگی من جایی که من احساس به دام افتاده و جدا شده, من گاهی دوست دارم به عنوان اگر آن را یک درمان همه. من درمان آن مانند مواد مخدر و هنگامی که آن را وارد سیستم من وارد دولت افزایش از واقعیت است. شدم زن از رویاهای من و هر چیز دیگری متوقف صدمه زدن به. و در عین حال تمام لحظه های من در عشق شد و زودگذر و نه ماندگاری بیش از یک زن و شوهر از دوزهای ترک من مایل آن از همه بیشتر است. گاهی اوقات من می خواهم حتی در برخی ضعیف عشق; گاهی اوقات این عشق بود که با رنگ و لعاب دیگر چیزهایی که من نمی دانم من.
در هر صورت من یک احمق برای آن است.
من وارد سال اول دانشگاه–سال از من خواسته شد برای اولین بار من را تغییر عمده ای سه بار من اولین کار از دست مادر بزرگ من و دودی علف های هرز برای اولین بار. برای اولین بار در زندگی من من به تجربه کسانی که از سن چیزهایی است که من احساس می کنم از دست رفته در در دبیرستان که در آن به جای من صرف بیشتر وقت من به تنهایی و نوشتن و یا گاهی اوقات حلق آویز کردن در خانه یکی از دوستان بازی بازی های ویدئویی.
من با دوستان دختر در خوابگاه, اتاق طبقه که زندگی دبیرستان صدا مانند یک وحشت! در دیسکو آهنگ. او مورخ دختران و پسران وارد کالج, در یک رابطه باز و خواب با پسر های مختلف هر هفته به نظر می رسید که اجازه دهید من بود کاملا روشن من بشود. من او را تحسین اعتماد به نفس و قدرت و اغلب کمک به او آماده برای رابط: "آن بند را باید بپوشند ؟" او می خواهم از من بپرسید برگزاری این زرق و برق دار توری کوچک چیزهایی که از راز ویکتوریا. "خط قرمز" به من گفت. من همیشه دوست داشتم یکی قرمز به دلیل آن تا به حال به این اضافی تسمه است که بخور در اطراف کمر و مطابق با شلاق زدن به آن.
دوست من من را متقاعد به دریافت یک آتش زنه حساب پس از شنیدن از بی تجربگی من.
Tinder هرگز به مبلغ مقدار هر چند من ملاقات با یک مرد مسن تر به تماشای فیلم در منطقه عمومی زیر ساختمان آپارتمان. "چرا ما نمی توانیم به خوابگاه خود را؟" من نورد چشمان من و گفت: "من هم اتاقی هستند و آنها دوست ندارند بچه های عجیب و غریب در آپارتمان." اما حتی مهم تر از من نمی خواهم به داشتن رابطه جنسی با شما, من فکر می کردم و شما گفتید که سرد فقط با تماشای یک فیلم.
"من ما یک متل" او تکیه در. من به او گفتم من که قرار بود به انجام این کار است. "آیا من می توانم بوسه شما از او پرسید: بی صبرانه. "شاید بعد گفت:" من disinterestedly. "من نمی آمد در اینجا فقط به تماشای فیلم" او گفت: شکست داد. "سپس ما باید ترک" به من گفت. و ما پس از مدت کوتاهی و من فکر نمی کنم در مورد او دوباره.
جلسه بچه ها در زندگی واقعی رفت و یک روش مشابه و من نمی توانستم لرزش این ضرورت به دست کشیدن یک رابطه, کردن سطل لیست "چیزهایی که اکثر مردم در رسیدن به دبیرستان بدون تلاش زیاد است." زمانی که دوستان من وارد روابط آنها از من خواست تا به امروز, بنابراین من نمی خواهد چرخ پنجم در ما گشت و گذار. من معرفی کردم برای بسیاری از جوانان در زندگی من شروع به احساس می کنم مثل یک قسمت از "لیسانس" اگر همه شرکت کنندگان زیاد بودند اسکیت باز ساله که از هم پاشیده در تعهد مانند خون آشام ها به نور خورشید. بدون توجه به آنچه که من همیشه احساس می کردم ناقص در خود من بود و من به طور مداوم نیاز به بازی با عشق به توان قدرتمند مانند دوست من قوی بود.
صرف نظر از آنچه شما ممکن است فکر می کنم تا این نقطه سه سال بعد من موفق به رشد و به قدرت من در یک راه کاملا متفاوت و از آن زمان آشنایی فقط یک مشت کمتر از ایده آل ها برای دریافت وجود دارد. کلمات من زندگی می کردند در طول این زمان آمد و از من عاقلانه-فراتر از-خود-سال دوست Jovanni, "خداحافظ و بلوک من!" من فکر نمی کنم وجود دارد یک راه برای یک زن قدرتمند اما راه من بود که هرگز به مرد اجازه می دهد هر چیزی را از معدن که در او نیست, کسب درآمد به عنوان به خوبی به عنوان توقف تمام تماس بر احترامی بدون عذرخواهی. این نمی آمد بدون چشمگیر telenovela-esque اشک اجازه دهید من به شما اطمینان دهم. اما اگر شما به من بگویید یک زن گریه مو در آرایش در حالی که در حال اجرا از بد عشق نیست , قدرتمند, من نمی خواهد شما را باور دارند.
مهمتر از خلاص شدن از پنهانگاه خود را از بد عشق است bossing و bossing برای شما و هیچ کس دیگری.
سال دوم من ریخت و من قلب و زمان را به کسی که مورد آزار قرار گرفته آن است. من دیوانه که رنگ و لعاب چیزهای; مغز من بود loopy در سیگنال های مختلط. یک هفته من خنده, بار دیگر من گریه میکرد. ما در حال گفتگو در مورد آن را که در سمت چپ من با سوالات بیشتر.
Spoiler alert: هیچ چیز تغییر کرده است. در نهایت من تصمیم به پایان دادن به آن است. من جمع آوری تمام وقت من پشت ریخته و آن را به خودم. من تا به حال اعمال شده برای انتقال به یک مدرسه بهتر دانشگاه فلوریدا و من در تحت شرایط است که من کامل من مدرک کاردانی تا پایان تابستان. بنابراین هر روز برای کل تابستان, من از خواب بیدار در 7 A. M. و من قرار داده pinstriped جارچی و آن کلاین زن با زن, پاشنه, حضور, قبل از حساب دیفرانسیل و انتگرال و مثلثات کلاس به مدت چهار ساعت پس از رزرو آن به کار من به عنوان یک معلم انگلیسی و تکرار. بین ریاضی آزمایشگاه و دشوار کودکان, من کشف یک قدرت در من است که من تا به حال داده هرگز خودم را فرصتی برای کشف قبل از. من گذشت من کلاس با رنگ پرواز کردم و برای انتقال به مدرسه از رویاهای من است. من هم با استفاده از پول من به دست آورده در تابستان شغل برای کمک به پرداخت هزینه برای ماشین جدید من.
اجازه دهید من به شما بگویم هیچ کس دیگری عشق می تواند مقایسه عشق من احساس کردم برای خودم که تابستان.
عشق من به خودم بود قوی تر از هر دوز من تا کنون دریافت شده در گذشته است. من احساس می السا کشف خود در پایان از "یخ زده 2" مانند جنگل Elle زمانی که او به دانشگاه هاروارد و مانند لعنتی اندی ساکس پرتاب تلفن خود را به چشمه در پایان "شیطان پرادا می پوشد" و انتقال به حرفه ای در روزنامه نگاری! اما دوست داشتن خود همیشه آسان نیست آن را فقط به عنوان سخت به عنوان آن را به ماندن در عشق با شخص دیگری و آن را ندارد به مانند داستان من یا. از خودتان بپرسید چه چیزی شما از دست رفته و شروع وجود دارد. و به یاد داشته باشید که به خودتان است نه خطی سفر یا. گاهی اوقات شما نفرت خود را گاهی اوقات شما می خواهید برای شکستن تا با خودتان گاهی اوقات شما خودتان را گریه و می خواهید به سعی کنید عاشق کسی دیگری را به وجود خودتان است. اما اگر عشق یک داروی شما را تبدیل به یک بی حد و حصر تامین کننده هنگامی که شما شروع به عشق خود را راه شما دیگران را دوست دارم و وقتی اتفاق می افتد که هیچ چیز نمی تواند شما را متوقف کند.
tinyurlis.gdv.gdv.htclck.ruulvis.netshrtco.de