مبارزه با لهستان سندرم: چگونه یاد گرفتم که عشق من نقص
زمانی که من وارد دبیرستان من نقل مکان کرد به یک کار کاملا متفاوت شهر است. این به معنای خروج از دوستان من پشت و تاسیسات یک قلمرو جدید همه در خود من. متاسفانه من احساس نیاز به نگه داشتن خودم را برای یک مدت زمان طولانی به دلیل احساس کردم متفاوت است. در مدرسه, من یاد گرفتم که من تا به حال یک اختلال نادر به نام لهستان سندرم اختلال فیزیکی مشخص گم شده و یا توسعه نیافته عضلات در یک طرف فرد مبتلا بدن. این نتایج در ناهنجاری های است که می تواند قفسه سینه, شانه, بازو یا دست. برای من, آن را تحت تاثیر قرار قفسه سینه.
اگر مدرسه و دبیرستان نیست سخت به اندازه کافی ،
در طول سه سال من اغلب خودم را با رفتن به چند پزشک قرار ملاقات بعد از مدرسه. من برخوردی خشن روبرو بکند و عکس. از آن ساخته شده من به طور مداوم احساس می کنم مثل یک دمدمی مزاجی از آنجا که هیچ کس دیگری من می دانستم که نیاز به مداخله پزشکی از طریق بلوغ است. در 15 من شروع یک روند طولانی از عمل جراحی برای اصلاح این مسئله مانند بسیاری از افراد با لهستان سندرم انجام دهد. این درگیر با پوشیدن یک ابزار بیش از قفسه سینه من هر شب به کشش پوست من برای یک ماه. من پس از آن از طریق روش های جراحی برای تصحیح سینه من که تا به حال طولانی و دردناک زمان بازیابی. کسانی که در خدمت به عنوان برخی دشوار ماه.
بعد از هر عمل جراحی, من تقریبا همیشه تحمل درد و دل شکستگی به دلیل نتایج نه کاملا مطابقت با آنچه که من انتظار می رود.
من تا به حال برای مقابله با خود من شکل بدن dysmorphia احساس تمام بدن من فقط اشتباه است. من احساس حتی بیشتر شبیه یک هیولا بعد از دیدن زخم و کبودی است که باقی مانده است و من به طور مداوم نسبت به دختران دیگر که در ذهن من تمام زندگی کاملا عادی زندگی می کنند. این احساس برای من سخت به اجازه دهید مردم در به خاطر من برگزار شد آنقدر خشم نسبت به جهان است. "چرا من؟" من همیشه می خواهم بپرسید. چرا من بود عادی است ؟ چرا من باید برای رفتن از طریق این ؟
در طول زمان ناهار من معمولا خودم نشستن. من متنفر بودم که من هیچ ندارد اما در راه است که راه من آن را می خواستم. من احساس می کردم که هیچ کس در اطراف من واقعا می تواند در درک من و من نمی خواهم کسی به دیدن این باند peeking از طریق پیراهن من. بنابراین در طول این زمان تنها من ریخت خودم را به خواندن و نوشتن. آن را به عنوان خود من شکل فرار از واقعیات از گرفتن برای تبدیل شدن به شخص دیگری جای دیگری که در آن همه چیز به نظر می رسید بهتر است. من تجربه با انواع نوشتن و پر کردن مجلات بر مجلات.
آیا ناکجاآباد, داستان عاشقانه, اساطیر یونانی, شعر, coming-of-age fanfiction–اشتیاق من برای نوشتن به نظر می رسید بی حد و حصر و انجام.
در پایان من دانشجوی سال دوم سال, اما من به یک نقطه کم. من هنوز هم فاقد یک جامد گروه از دوستان و روزها شروع به احساس می کنید واقعا خسته کننده و تنهایی. من مخوف مدرسه و می خواستم همه چیز بهتر برای من خیلی بد اما من هنوز هم برگزار شد تا ترس زیادی در مورد اجازه دادن به مردم به دلیل راه من بازدید خودم. در طول این زمان من در زمان نوشتن خلاق در کلاس به عنوان یک راه برای سوخت الهام بخش من به منظور فرار حتی بیشتر دور از واقعیت است. معلم من خانم Seigel شد از جمله تاثیر مثبت بر زندگی من است. من احساس می کردم که او می تواند واقعا دیدن من و او من را تشویق به خارج از منطقه راحتی من.
چون از خانم Seigel من وارد بسیاری از نوشتن مسابقات, و من حتی برنده دو جایزه. داده بودند و دوم-محل جوایز, اما من هنوز هم خوشحال برای به اشتراک گذاشتن استعداد. او از من خواست برای پیوستن به باشگاه ادبی و آنجا یاد گرفتم در مورد ویرایش های دنیا. در پایان هر سال ما با هم قرار داده یک مجله پر از نوشتن و هنری ساخته شده توسط دانش آموزان است. ما همچنین میزبانی سالانه "قهوه خانه" رویداد که در آن ما می خواهم تزئین کتابخانه و دانش آموزان انجام شده اسلم شعر و موسیقی.
من احساس زنده در این جهان: این احساس یکی از تنها مکان من واقعا تعلق دارد.
به عنوان فولاد سفر با نزدیک شدن به پایان سال سوم من, من در نهایت تصمیم به تلاش در پیدا کردن دوستان. سالها طول کشید تا من قبول خودم زخم و تمام اما حداقل من آزاد شد از زخم و درد و شروع به احساس می کنید از بعضی جهات از عادی است. همراه با نیکول فوق العاده خروجی دوستانه دختر من در کلاس هنر–ما شد و دوستان به سرعت. ما رفت و در مدرسه زمینه سفر با هم به دیدن کالج ها در سراسر فلوریدا و در آن سفر من با یکی دیگر از دوستان او به نام سل. هنگامی که ما آنها را به من معرفی به دوستان خود Jovanni و ناگهان من تا به حال بیشتر دوستان از من همیشه فکر می کردم به نظر می رسید ممکن است. آن را به من شگفت زده چگونه از آن آسان بود به رفتار و برخورد آنها.
پس من صرف زمان زیادی را در خود احساس کردم مثل دوستان خواهد بود بسیار سخت تر است.
من به یاد داشته باشید زمانی که من برای اولین بار اجازه دهید آنها را در مورد بیفزاید. یکی از آنها متوجه بسیار زیادی زخم روی سینه من و از من خواست در مورد آن. بدون شک در ذهن من, من می دانستم که آنها را قبول و آن را به من کمک کرد که اولین گام در پذیرش آن خودم. از طریق حمایت خود را از من شروع به فکر می کنم در مورد خودم, متفاوت, و, من کشف کرد که من لازم نیست برای پنهان کردن ندارد.
پزشکان به من گفت که به عنوان سال رفت و من زخم خواهد محو و من فکر می کنم که درست است در مورد زخم عاطفی نیز هست. یک روز شما در آینه نگاه کنید و تشخیص دهند که شما در حال ناقص و تصمیم به خودتان را دوست دارم به هر حال. من هرگز فکر نمی کردم من می خواهم نگاهی به من زخم همه صورتی و گوشتی و در راه آنها را به عنوان زیبا اما در حال حاضر من انجام دهد. در حال حاضر من اصلا احساس نیاز به مخفی کردن خودم چون من می دانم که من هر دو کاملا عادی و متفاوت در بهترین راه.
من همچنین فکر می کنم این مهم است برای پیدا کردن یک خروجی از برخی از نوع. مثل فریدا Khalo, پانسمان و درد بر روی تخت او برای دو سال من ریخت خودم را به نوشتن و من مدیون زیادی از زندگی من به آن. از طریق شخصیت های من, من کشف کرد که من می خواستم برای تبدیل شدن به و به عنوان من یاد گرفتم که عشق خودم شاهد بودم که تغییر تصویر به جا من بیشتر از نزدیک. من پشیمان نیستم من تجربه کنه چون من متوجه شدم که من یاد گرفتم خیلی از آنها را.
دلیل انتخاب کنم داستان من است برای کسی که احساس بد در مورد معایب خاص خود را به اجازه دهید آنها را می دانیم که آن را بهتر. اگر شما انتخاب می کنید را در این وضعیت نگاه متفاوت شما خواهید دید که آن عیوب هستند چه چیزی شما را منحصر به فرد اما آنها نیز نمی تعریف شما. شما خیلی بیشتر از آنچه که شما را از طریق رفتن.
tinyurlis.gdv.gdv.htu.nuclck.ruulvis.netshrtco.de